عيد 93
سلام عزيز مامان عيدت مبارک امسال سال جديد و در کنار توشروع کرديم سال قبل اين موقع تو دل
مامانى بودى و کم کم داشتيم واسه اومدنت آماده ميشديم
عزيز مامان صبح بيست و نهم ساعت هفت صبح حرکت کرديم به سمت سبزوار
دو روز قبلش سرما خوردى و تب و سرفه شديد
تو راه يکم مامانى و اذيت کردى ولى بهت حق ميدادم عزيزم چون اصلا حال و احوالت خوب نبود
تقريبا ساعت پنج رسيديم سبزوار
يکم استراحت کرديم و آماه شديم واسه تحويل سال جديد
ساعت بيست و بيست وهفت دقيقه سال جديد تحويل شد و از اينکه کنارمون بودى خيلى خوشحال بودم اين مدت کلا سبزوار بوديم و شما هم تا پنجم عيد هنوز حالت خوب نشد و دارو بهت ميدادم کم کم بهتر شدى و منم خيالم راحت شد
چهاردم صبح اومديم خونه ى خودمون بابايی ميخواست يکم استراحت کنه آخه شانزدهم
شنبه باید میرفت سر کار
تو اين مدت ک اونجا بوديم خيلى پسر خوبى بودى و اصلا مامان و اذيت نکردى
واسه تولدتم نقشه های زیادی داریم
اگه اوکی شه میریم کیش
نشد هم ک همینجا میمونیم و واسه شما جشن تولد و اینجا میگیریم
عکسای این مدت شما گل پسر: