اولین تجربه غذاخوردن

سلام عزیز مامان

پنجشنبه 9 آبان اولین بار واسه شما تصمیم گرفتم فرنی درست کنم

ظهر 5 شنبه  فرنی که آماده شد اولش که تو دهنت گذاشتم یکم با تعجب مزه مزه کردی  زیاد تمایل به

خوردن نداشتی

از اونجایی که اصلا شیرین نبود گفتم شاید بخاطر همین دوست نداشتی

تصمیم گرفتم جمعه صبح واست  دوباره درست کنم

جمعه قبل اینکه خودم صبحانه بخورم واسه شما درست کردم و آماده گذاشتم که بیدار شی و بخوری

بیدار که شدی 30 دقیقه گذاشتم کامل گرسنه شی

بعد بهت یکم فرنی دادم اما بازم تمایلی واسه خوردن نداشتی نمیدونم چرا دوست نداری این دفعه

شیرین هم بود

تا عصر هر کاری کردم بازم نخوردی

کلا نا امید شدم

تصمیم گرفتم بزارم دو روز بگذره دوباره درست کنم

امیدوارم ایندفعه حتما بخوری

آماده واسه خوردن

ظرف فرنی و دیدی

اینجا یکم خوردی

اینجا هم خوشحال که مامانی فرنی و برد آشپزخونه

راستی فک کنم داری دندون در میاری چون همش دستت تو دهنته و با زبونت محکم رو لثه ها ت فشار

میاری 

یه کار جالب که جدیدا یاد گرفتی:

پتو میکشی رو سرت بعد من صدات میزنم شهراد شهراد پتو بر میداری نگام میکنی و میخندی