هجده ماهگى گل پسر
وسعت دوست داشتنت براى من
همان بهشتى است که گفتن
زير پاى مادران است
مثل نفسى براى من... مثل هوا......مثل آب.....
پس بدان... اگر نبودى.... نبودم........
اگر نباشى....نيستم....بى تو....من؛ هيچم
پسر گلم من و بابايى با تمام وجود دوست داريم
هجده ماه وجود نازنينت تو زندگى ما باعث بهتر و بهتر شدن تمام لحظه هاى زندگيمون شده هر لحظه با هم بودن شيرين ترين روزها و شبها رو واسمون بوجود مياره خدايا بخاطر اين همه خوبى ممنونم و ازت ميخوام هيچوقت اين خوبيها و شادى ها رو ازمون نگير
يکشنبه يازده آبان تقريبا ساعت دو راهى سبزوار شديم تو مسير راه خيلى بهمون خوش گذشت شب ساعت دوازده و نيم رسيديم و تا دو شما گل پسر بازى کردى دو و نيم از بس خسته بودى خوابيدى تو اين چند روز که سبزوار بوديم شما شازده ى مامان خيلى پسر خوبى بودى و بازى ميکردى واسه خودت
جمعه صبح بخاطر کم بودن مرخصى بابا و اين ک اول کار رياستش بود مجبور شديم برگرديم البته شما گل پسر هم شنبه واکسن هجده ماهگى داشتى
شنبه ساعت هفت ونيم رفتيم واسه واکسن و قطره فدات بشم کلى گريه کردى اولش
وزنت دوازده کيلو بود که خانم بهداشت گفت خوبه
اومديم خونه و بعد دو ساعت پات درد ميکرد و گريه ميکردى و جالب تر اينکه دوست داشتى راه برى..خلاصه يکم تب هم داشتى ولى خداروشکر تا عصر خوب خوب شدى
کلمات جديد که ياد گرفتى؛
توت/آهو/مونا/
خيلى دوست دارى حرف بزنى ميشينى يه جا يه چيزايى ميگى با خودت که هيچ کس متوجه نميشه جز خودت
الهى مامان فدات بشه
بوووووووووووووووس