پنجمين سالگرد ازدواجمان
همسفر زندگیم وجود نازنین تو بهانه زیستن است تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی عاشقانه و بی نهایت دوستت دارم، بیش از آنچه تصور کنی
. در ثانیههای بودنت میمانم. در فصل شکست خوردنت میمانم یک سال نه ده سال چه فرقی دارد. تا لحظه دل سپردنت میمانم و دوستت دارم . . .
سلام عشق مامان پنج سال از ازدواج من و بابايى گذشت و امسال دومين سالى بود که شما کنارمون بودى
به همين دليل ديشب بابايى واسه شام دعوتمون کرد بيرون
تقريبا هشت و چهل و پنج دقيقه از خونه زديم بيرون اول رفتيم هشت بهشت وقتى گارسون منو آورد گفت فقط پيتزا داريم آشپزمون تصادف کرده از اونجايى که چند شب قبل پيتزا خورده بوديم بيخيال هشت بهشت شديم رفتيم براسان اونجا هم از شانس زياد ما جا واسه نشستن نبود پيشنهاد بعدى رستوران جهانگردى بود متاسفانه اونجا هم جايى
واسه نشستن نبود خلاصه رفتيم خان جهان و خداروشکر اونجا يکم خلوت تر بود
بعد دوساعت اينطرف اونطرف رفتن بالاخره خان جهان غذا سفارش داديم و منتظر بوديم که شام و بيارن
تو اين چند دقيقه شما گل پسر خوشحال خوشحال بودى و بالا پايين ميپريدى
اينم عکساى ديشب:
همسر عزيز و باباى مهربون با تمام وجود دوست داريم ايشالا هميشه کنار هم شاد زندگى کنيم
مرسى از همه ى مهربونيات